گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه امام حسین
جلد دهم
4 / 11گریه خواهرش زینب علیها السلام


الإرشاد:عمر بن سعد ، فریاد زد: ای سپاهیان خدا ! سوار شوید و [به بهشتْ ]بشارتتان باد ! سپاهیان ، سوار شدند و به سوی سپاه حسین علیه السلام حرکت کردند، در حالی که ایشان جلو خیمه اش نشسته بود و شمشیرش را در بر گرفته بود، که سرش به سمت زانوانش خم شد . خواهرش همهمه لشکر را شنید و به برادر ، نزدیک شد و گفت: برادرم ! آیا صداها را نمی شنوی که نزدیک می شود؟ حسین علیه السلام سرش را بلند کرد و فرمود: «اکنون پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را خواب دیدم که به من فرمود: تو به زودی به سمت ما می آیی » . زینب به صورتش زد و واویلا سر داد . امام علیه السلام به او فرمود : «خواهرم ! برای تو ویل [و بیچارگی ]نیست. آرام باش، رحمت خدا بر تو!».

الإرشاد :اُدخِلَ عِیالُ الحُسَینِ علیه السلام عَلَی ابنِ زِیادٍ ، فَدَخَلَت زَینَبُ علیهاالسلام اُختُ الحُسَینِ علیه السلام فی جُملَتِهِم مُتَنَکِّرَهً وعَلَیها أرذَلُ ثِیابِها ، . . . فَقالَ لَهَا ابنُ زِیادٍ : لَقَد شَفَی اللّهُ نَفسی مِن طاغِیَتِکِ وَالعُصاهِ مِن أهلِ بَیتِکِ ! فَزَقَت (1) زَینَبُ علیهاالسلام وبَکَت ، وقالَت لَهُ : لَعَمری لَقَد قَتَلتَ کَهلی ، وأبَدتَ أهلی ، وقَطَعتَ فَرعی ، وَاجتَثَثتَ أصلی ، فَإِن یَشفِکَ هذا فَقَدِ اشتَفَیتَ. (2)

راجع : ج 6 ص 6 (القسم الثامن / الفصل الأوّل / استمهال لیله للصلاه والدعاء والاستغفار) و ص 44 (حاله زینب علیهاالسلام لیله عاشوراء) .


1- .زَقا یَزْقو : إذا صاح (النهایه : ج 2 ص 307 «زقا») . وفی إعلام الوری وکشف الغمه : «فرقّت» بالراء المهمله ، والظاهر أنّه الصواب .
2- .الإرشاد : ج 2 ص 115 ، إعلام الوری : ج 1 ص 471 ، کشف الغمّه : ج 2 ص 276 ؛ تاریخ الطبری : ج 5 ص 457 عن حمید بن مسلم و فیه «أبرت» بدل «أبدت» ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 575 و فیه «أبرزت» بدل «أبدت» .



الإرشاد:خانواده امام حسین علیه السلام را بر ابن زیاد ، وارد کردند . زینب خواهر حسین علیه السلام که در میان آنان به صورت ناشناخته بود و بدترین لباس هایش را بر تن داشت ، وارد شد... . ابن زیاد به زینب گفت: خداوند ، دل مرا از بابتِ سرکش و نافرمانِ خانواده تو تسکین داد! زینب علیهاالسلام، شیون کرد و گریست و به ابن زیاد فرمود: «بزرگانِ مرا کشتی و خانواده ام را به اسارت به بیابان ها کشاندی و شاخه ام را بریدی و ریشه ام را کندی . اگر این ، تو را تسکین می دهد، پس به آرامش رسیده ای» .

ر. ک: ج 6 ص 7 (بخش هشتم / فصل یکم / شب را مهلت گرفتن برای نماز ، دعا واستغفار) و ص 45 (حال زینب علیها السلام در شب عاشورا) .



4 / 12بُکاءُ الإِمامِ زَینِ العابِدینَ علیه السلامالخصال عن حمران بن أعین عن أبی جعفر مُحَمَّد بن علیّ الباقر علیه السلام :کانَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام یُصَلّی فِی الیَومِ وَاللَّیلَهِ ألفَ رَکعَهٍ . . . ولَقَد کانَ بَکی عَلی أبیهِ الحُسَینِ علیه السلام عِشرینَ سَنَهً ، وما وُضِعَ بَینَ یَدَیهِ طَعامٌ إلّا بَکی ، حَتّی قالَ لَهُ مَولیً لَهُ : یَابنَ رَسولِ اللّهِ! أما آنَ لِحُزنِکَ أن یَنقَضِیَ (1) ؟! فَقالَ لَهُ : وَیحَکَ ، إنَّ یَعقوبَ النَّبِیَّ علیه السلام کانَ لَهُ اثنا عَشَرَ ابنا ، فَغَیَّبَ اللّهُ عَنهُ واحِدا مِنهُم ، فَابیَضَّت عَیناهُ مِن کَثرَهِ بُکائِهِ عَلَیهِ ، وشابَ رَأسُهُ مِنَ الحُزنِ ، وَاحدَودَبَ ظَهرُهُ مِنَ الغَمِّ ، وکانَ ابنُهُ حَیّا فِی الدُّنیا ، وأنَا نَظَرتُ إلی أبی وأخی وعَمّی وسَبعَهَ عَشَرَ مِن أهلِ بَیتی مَقتولینَ حَولی ، فَکَیفَ یَنقَضی حُزنی؟ (2)

الخصال عن مُحَمَّد بن سهل البحرانی یرفعه إلی أبی عبد اللّه [الصادق] علیه السلام :البَکّاؤونَ خَمسَهٌ : آدَمُ ، ویَعقوبُ ، ویوسُفُ علیهم السلام ، وفاطِمَهُ بِنتُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله ، وعَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیهماالسلام. فَأَمّا آدَمُ علیه السلام فَبَکی عَلَی الجَنَّهِ حَتّی صارَ فی خَدَّیهِ أمثالُ الأَودِیَهِ ، وأمّا یَعقوبُ علیه السلام فَبَکی عَلی یوسُفَ علیه السلام حَتّی ذَهَبَ بَصَرُهُ ، وحَتّی قیلَ لَهُ : «تَاللَّهِ تَفْتَؤُاْ تَذْکُرُ یُوسُفَ حَتَّی تَکُونَ حَرَضًا أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهَلِکِینَ» . (3) وأمّا یوسُفُ علیه السلام فَبَکی عَلی یَعقوبَ علیه السلام حَتّی تَأَذّی بِهِ أهلُ السِّجنِ ، فَقالوا لَهُ : إمّا أن تَبکِیَ اللَّیلَ وتَسکُتَ بِالنَّهارِ ، وإمّا أن تَبکِیَ النَّهارَ وتَسکُتَ بِاللَّیلِ فَصالَحَهُم عَلی واحِدٍ مِنهُما. وأمّا فاطِمَهُ علیهاالسلام ، فَبَکَت عَلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله حَتی تَأَذّی بِها أهلُ المَدینَهِ ، وقالوا لَها : قَد آذَیتِنا بِکَثرَهِ بُکائِکِ ، فَکَانَت تَخرُجُ إلَی المَقابِرِ مَقابِرِ الشُّهَداءِ فَتَبکی حَتّی تَقضِیَ حاجَتَها ثُمَّ تَنصَرِفُ . وأمّا عَلِیُّ بنُ الحُسَین علیهماالسلام فَبَکی عَلَی الحُسَینِ علیه السلام عِشرینَ سَنَهً أو أربَعینَ سَنَهً (4) ، ما وُضِعَ بَینَ یَدَیهِ طَعامٌ إلّا بَکی حَتّی قالَ لَهُ مَولیً لَهُ : جُعِلتُ فِداکَ یَابنَ رَسولِ اللّهِ ، إنّی أخافُ عَلَیکَ أن تَکونَ مِنَ الهالِکینَ . قالَ : «إِنَّمَا أَشْکُواْ بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ» (5) إنّی ما أذکُرُ مَصرَعَ بَنی فاطِمَهَ إلّا خَنَقَتنی لِذلِکَ عَبرَهٌ . (6)


1- .فی المصدر : «تنقضی» ، والتصویب من بحار الأنوار .
2- .الخصال : ص 517 ح 4 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 166 من دون إسنادٍ إلی أحدٍ من أهل البیت علیهم السلام ولیس فیه صدره إلی «یابن رسول اللّه » ، بحار الأنوار : ج 46 ص 63 ح 19 .
3- .یوسف : 85 .
4- .التردید من الراوی ، والظاهر أنّ الصواب عشرون لا أربعون ، وذلِکَ لأنّ الإمام زین العابدین علیه السلام توفّی بعد شهاده أبیه الحُسَینِ بحوالی (34) سنه وذلِکَ فی سنه 95 ه ! إلّا أن یکون ذکر الأربعین بعنوان التقریب لا التحدید ، وأن یکون المقصود أنّه علیه السلام بکی أباه إلی آخر عمره الشریف ، کما ورد فی الخبر الآتی .
5- .یوسف : 86 .
6- .الخصال : ص 272 ح 15 ، الأمالی للصدوق : ص 204 ح 221 ، مکارم الأخلاق : ج 2 ص 93 ح 2264 ، روضه الواعظین : ص 188 ، کشف الغمّه : ج 2 ص 124 ، بحار الأنوار : ج 12 ص 264 ح 27 وراجع : کامل الزیارات : ص 213 ح 306 .


4 / 12گریه امام زین العابدین علیه السلام

الخصال به نقل از حمران بن اَعیَن، از امام باقر علیه السلام : علی بن الحسین (زین العابدین) علیه السلام در شبانه روز ، هزار رکعت نماز می خواند... و بر پدرش حسین علیه السلام به مدّت بیست سال گریست. هیچ گاه غذایی در برابرش گذاشته نشد، مگر این که گریست، تا جایی که یکی از غلامانش به ایشان گفت : ای پسر پیامبر خدا ! آیا وقت آن نرسیده که اندوهت به پایان برسد؟ به وی فرمود: «وای بر تو ! یعقوبِ پیامبر، دوازده پسر داشت که خدا یکی از آنها را از او پنهان کرد ؛ ولی چشمانش از کثرت گریه بر یوسف ، سفید گردید و موهایش از اندوه ، سفید شد و کمرش از غمْ خمید، در حالی که پسرش زنده بود. من ، پدر و برادر و عمو و هفده تن از خانواده ام را دیدم که در اطرافم کشته شدند. چگونه اندوهم پایان پذیرد؟» .

الخصال به نقل از محمّد بن سهل بَحرانی، که سند حدیث را به امام صادق علیه السلام رسانده است : آنان که بسیار گریستند، پنج نفرند: آدم علیه السلام ، یعقوب علیه السلام ، یوسف علیه السلام ، فاطمه دختر محمّد صلی الله علیه و آله و علی بن الحسین علیه السلام . آدم، برای بهشت گریست ، تا جایی که در گونه هایش جایی همانند جوی ، پدیدار شد. یعقوب، بر یوسف علیه السلام گریست تا نابینا شد، و به او گفته شد: «به خدا سوگند، چنان به یاد یوسف هستی که یا تباه می شوی و یا از نابود شدگان خواهی بود» . یوسف نیز چنان برای یعقوب گریست که زندانیان از دست او اذیّت شدند و به وی گفتند: «یا شب ، گریه کن و روز ، آرام باش و یا روز ، گریه کن و شب ، خاموش باش» و او با آنها در یکی از این دو وقت ، کنار آمد. فاطمه نیز چنان برای پیامبر خدا گریست که مردم مدینه از آن، اذیّت شدند و گفتند: «ما را از گریه زیادت اذیّت کردی» . او هم به گورستان شهیدان می رفت و آن جا، هر چه می خواست ، گریه می کرد و باز می گشت. و علی بن الحسین (زین العابدین) علیه السلام بیست سال یا چهل سال (1) بر حسین علیه السلام گریست و هیچ گاه غذایی در برابرش گذاشته نشد، مگر این که گریست . یکی از غلامانش به ایشان گفت : ای پسر پیامبر خدا ! جانم به فدایت ! من می ترسم که تو از بین بروی. فرمود: « «من غصّه و اندوهم را به خدا شِکوه می کنم و از خدا چیزی را می دانم که شما بی اطّلاعید» . من، هیچگاه قتلگاه فرزندان فاطمه را به یاد نمی آورم ، جز این که گریه ، راه گلویم را می گیرد» .


1- .تردید از راوی است. ظاهرا بیست سال درست است و نه چهل سال ؛ زیرا امام زین العابدین علیه السلام پس از شهادت پدرش امام حسین علیه السلام ، در حدود، 34 سال زیست و در سال 95 ق، به شهادت رسید . البتّه ممکن است چهل سال ، تقریبی باشد و نه قطعی، و منظور، این باشد که ایشان تا آخر عمرش برای پدرش گریست ، چنان که در حدیث بعدی آمده است .


الملهوف عن الإمام الصادق علیه السلام :إنَّ زَینَ العابِدینَ علیه السلام بَکی عَلی أبیهِ أربَعینَ سَنَهً ، صائِما نَهارُهُ ، وقائِما لَیلُهُ ، فَإِذا حَضَرَهُ الإِفطارُ وجاءَ غُلامُهُ بِطَعامِهِ وشَرابِهِ ، فَیَضَعُهُ بَینَ یَدَیهِ ، فَیَقولُ : کُل یا مَولایَ . فَیَقولُ : قُتِلَ ابنُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله جائِعا ، قُتِلَ ابنُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَطشانا ، فَلا یَزالُ یُکَرِّرُ ذلِکَ ویَبکی حَتّی یُبَلَّ طَعامُهُ مِن دُموعِهِ ، ویَمتَزِجَ شَرابُهُ مِنها ، فَلَم یَزَل کَذلِکَ حَتّی لَحِقَ بِاللّهِ عَزَّ وجَلَّ. (1)

تهذیب الکمال عن أبی حمزه مُحَمَّد بن یعقوب بن سَوّار عن جعفر بن مُحَمَّد [الصادق] علیه السلام :سُئِلَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیهماالسلام عَن کَثرَهِ بُکائِهِ ، فَقالَ : لا تَلومونی ، فَإِنَّ یَعقوبَ علیه السلام فَقَدَ سِبطا مِن وُلدِهِ ، فَبَکی حَتَّی ابیَضَّت عَیناهُ ولَم یَعلَم أنَّهُ ماتَ ، ونَظَرتُ أنَا إلی أربَعَهَ عَشَرَ رَجُلاً مِن أهلِ بَیتی ذُبِحوا فی غَداهٍ واحِدَهٍ ، فَتَرَونَ حُزنَهُم یَذهَبُ مِن قَلبی أبَدا ؟! (2)


1- .الملهوف : ص 233 ، مسکّن الفؤاد : ص 92 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 149 .
2- .تهذیب الکمال : ج 20 ص 399 ، حلیه الأولیاء : ج 3 ص 138 عن أبی حمزه الثمالی ، تاریخ دمشق : ج 41 ص 386 ، البدایه والنهایه : ج 9 ص 107 نحوه ؛ کشف الغمّه : ج 2 ص 314 .


الملهوف از امام صادق علیه السلام : زین العابدین علیه السلام بر پدرش به مدّت چهل سال گریست، در حالی که روزها را روزه می گرفت و شب ها را زنده می داشت . هر گاه افطاری اش آماده می شد و غلامش غذا و آب ایشان را می آورد و در برابرش می نهاد و می گفت: مولای من بفرما، می فرمود: «فرزند پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، گرسنه کشته شد ! پسر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، تشنه به شهادت رسید!». ایشان این کلمات را مدام تکرار می کرد و می گریست ، تا این که غذایش اشک آلود می شد و آبش نیز با اشک می آمیخت و ایشان همواره چنین بود تا به خدایت پیوست.

تهذیب الکمال به نقل از ابو حمزه محمّد بن یعقوب بن سَوّار، از امام صادق علیه السلام : از زین العابدین علیه السلام در باره زیاد گریه کردنش پرسیدند . فرمود: «مرا سرزنش مکنید ؛ چرا که یعقوب با ناپدید شدن یکی از پسرانش، چنان گریست که چشمانش سفید شد، در حالی که نمی دانست که پسرش مرده است و من، چهارده تن از خاندانم را دیدم که در یک نیم روز ، سر بریده شدند. آیا گمانتان این است که روزی، اندوهشان از دلم می رود؟!» .


مثیر الأحزان عن أبی حمزه الثمالی :سُئِلَ [الإِمامُ زَینُ العابِدینَ] علیه السلام عَن کَثرَهِ بُکائِهِ ، فَقالَ : إنَّ یَعقوبَ علیه السلام فَقَدَ سِبطا مِن أولادِهِ ، فَبَکی عَلَیهِ حَتَّی ابیَضَّت عَیناهُ وَابنُهُ حَیٌّ فِی الدُّنیا ولَم یَعلَم أنَّهُ ماتَ ، وقَد نَظَرتُ إلی أبی وسَبعَهَ عَشَرَ مِن أهلِ بَیتی قُتِلوا فی ساعَهٍ واحِدَهٍ ، فَتَرَونَ حُزنَهُم یَذهَبُ مِن قَلبی؟! (1)

کامل الزیارات عن زراره عن أبی عبد اللّه [الصادق] علیه السلام فی ذِکرِ بُکاءِ الإِمامِ زَینِ العابِدینَ علیه السلام عَلی أبیهِ الحُسَینِ علیه السلام : کانَ جَدّی إذا ذَکَرَهُ بَکی حَتّی تَملَأَ عَیناهُ لِحیَتَهُ ، وحَتّی یَبکِیَ لِبُکائِهِ رَحمَهً لَهُ مَن رَآهُ. (2)

المناقب لابن شهرآشوب :کانَ [الإِمامُ زَینُ العابِدینَ علیه السلام ] إذا أخَذَ إناءً یَشرَبُ ماءً بَکی حَتّی یَملَأَها دَمعا. فَقیلَ لَهُ فی ذلِکَ ، فَقالَ : وکَیفَ لا أبکی وقَد مُنِعَ أبی مِنَ الماءِ الَّذی کانَ مُطلَقا لِلسِّباعِ وَالوُحوشِ؟ وقیلَ لَهُ : إنَّکَ لَتَبکی دَهرَکَ ، فَلَو قَتَلتَ نَفسَکَ لَما زِدتَ عَلی هذا ، فَقالَ : نَفسی قَتَلتُها وعَلَیها أبکی . (3)


1- .مثیر الأحزان : ص 115 .
2- .کامل الزیارات : ص 168 ح 219 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 207 ح 13 .
3- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 166 ، بحار الأنوار : ج 46 ص 109 .


مثیر الأحزان به نقل از ابو حمزه ثُمالی : از امام زین العابدین علیه السلام در باره زیاد گریه کردنش سؤال شد. فرمود: «یعقوب یکی از فرزندانش را گم کرده بود. برای او چنان گریست که چشمانش نابینا شد، در حالی که پسرش زنده بود و اطّلاعی از مرگش نداشت؛ امّا من با چشم خود دیدم که پدرم و هفده تن از خانواده ام در یک ساعت، کشته شدند. آیا گمان می کنید اندوه آنها از دلم بیرون می رود؟».

کامل الزیارات به نقل از زراره، از امام صادق علیه السلام ، در یادکرد گریه امام زین العابدین علیه السلام بر پدرش امام حسین علیه السلام : جدّم به یاد حسین علیه السلام که می افتاد، می گریست ، تا این که اشک ، چشمان و محاسنش را خیس می کرد ، تا جایی که هر کس ایشان را می دید، از سرِ ترحّم، به گریه او می گریست.

المناقب ،ابن شهرآشوب : امام زین العابدین علیه السلام وقتی ظرف آبی را می گرفت که بنوشد، می گریست ، تا جایی که آن ظرف ، پر از اشک می شد. در این باره به ایشان اعتراض شد . فرمود: «چگونه نگریم، در حالی که پدرم از نوشیدن آبی که خوردنش برای درندگان و وحوشْ آزاد بود، محروم شد؟» . به ایشان گفته شد که: همواره گریه می کنی . اگر خودت را هم بکشی، بیش از این نمی توانی گریه کنی ! فرمود : «خودم را کشته ام و برای آن می گریم».


کامل الزیارات عن إسماعیل بن منصور عن بعض أصحابنا :أشرَفَ مَولیً لِعَلِیِّ بنِ الحُسَینِ علیهماالسلاموهُوَ فی سَقیفَهٍ لَهُ ساجِدٌ یَبکی ، فَقالَ لَهُ : یا مَولایَ یا عَلِیَّ بنَ الحُسَینِ ، أما آنَ لِحُزنِکَ أن یَنقَضِیَ؟ فَرَفَعَ رَأسَهُ إلَیهِ وقالَ : وَیلَکَ أو ثَکِلَتکَ اُمُّکَ وَاللّهِ ، لَقَد شَکی یَعقوبُ علیه السلام إلی رَبِّهِ فی أقَلَّ مِمّا رَأَیتُ ، حَتّی قالَ : «یَأَسَفَی عَلَی یُوسُفَ» (1) ، إنَّهُ فَقَد ابنا واحِدا ، وأنَا رَأَیتُ أبی وجَماعَهَ أهلِ بَیتی یُذبَحونَ حَولی. (2)

الملهوف :حَدَّثَ مَولیً لَهُ [ أی لِلإِمامِ زَینِ العَابِدینَ] علیه السلام أنَّهُ بَرَزَ إلَی الصَّحراءِ یَوما ، قالَ : فَتَبِعتُهُ فَوَجَدتُهُ قَد سَجَدَ عَلی حِجارَهٍ خَشِنَهٍ ، فَوَقَفتُ وأنَا أسمَعُ شَهیقَهُ وبُکاءَهُ ، وأحصَیتُ عَلَیهِ ألفَ مَرَّهٍ یَقولُ : «لا إلهَ إلَا اللّهُ حَقّا حَقّا ، لا إلهَ إلَا اللّهُ تَعَبُّدا ورِقّا ، لا إلهَ إلَا اللّهُ إیمانا وصِدقا» ، ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ مِن سُجودِهِ ، وإنَّ لِحیَتَهُ ووَجهَهُ قَد غَمَرا مِنَ الدُّموعِ ، فَقُلتُ : یا مَولایَ ! أما آنَ لِحُزنِکَ أن یَنقَضِیَ ولِبُکائِکَ أن یَقِلَّ؟ فَقالَ لی : وَیحَکَ إنَّ یَعقوبَ بنَ إسحاقَ بنِ إبراهیمَ علیهم السلام کانَ نَبِیّا ابنَ نَبِیٍّ ، لَهُ اثنا عَشَرَ ابنا فَغَیَّبَ اللّهُ سُبحانَهُ واحِدا مِنهُم ، فَشابَ رَأسُهُ مِنَ الحُزنِ ، وَاحدَودَبَ ظَهرُهُ مِنَ الغَمِّ وَالهَمِّ ، وذَهَبَ بَصَرُهُ مِنَ البُکاءِ ، وَابنُهُ حَیٌّ فی دارِ الدُّنیا ؛ وأنَا رَأَیتُ أبی وأخی وسَبعَهَ عَشَرَ مِن أهلِ بَیتی صَرعی مَقتولینَ ، فَکَیفَ یَنقَضی حُزنی ویَقِلُّ بُکائی؟ (3)

الملهوف :قَد رُوِیَ عَن مَولانا زَینِ العابِدینَ علیه السلام وهُو ذُو الحِلمِ الَّذی لا یَبلُغُ الوَصفُ إلَیهِ إنَّهُ کانَ کَثیرَ البُکاءِ لِتِلکَ البَلوی ، عَظیمَ البَثِّ وَالشَّکوی. (4)


1- .یوسف : 84 .
2- .کامل الزیارات : ص 213 ح 307 ، بحار الأنوار : ج 46 ص 110 ح 4 .
3- .الملهوف : ص 234 ، مسکّن الفؤاد : ص 92 ، نزهه الناظر : ص 94 ح 31 ، أعلام الدین : ص 300 کلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 78 ص 161 ح 21 .
4- .الملهوف : ص 233 .


کامل الزیارات به نقل از اسماعیل بن منصور، از یکی از شیعیان : امام زین العابدین علیه السلام در سقیفه در حال سجده و گریه بود که غلامش از جایی بلند به ایشان نگاه انداخت و گفت : ای مولای من! ای علی بن الحسین ! آیا وقتِ آن نرسیده که اندوهت پایان یابد؟ امام علیه السلام سرش را بلند کرد و فرمود: «وای بر تو یا مادرت به عزایت بنشیند ! به خدا سوگند، یعقوب به خاطر چیزی کمتر از آنچه من دیده ام، به خدا شِکوه کرد تا این که گفت: «حسرت [و اندوه] بر یوسف !» . تنها یک پسرِ او ناپدید شد، در حالی که من دیدم که پدرم و تعدادی از خاندانم، در کنارم سر بریده شدند!».

الملهوف:یکی از غلامان امام زین العابدین علیه السلام نقل کرد که: امام علیه السلام روزی به بیابان رفت و من هم دنبال ایشان رفتم. دیدم روی سنگ سختی به سجده افتاد . ایستادم و شیون و گریه اش را می شنیدم و شمردم که هزار بار فرمود : «لا إله إلّا اللّه حقّا حقّا، لا إله إلّا اللّه تعبّدا و رِقّا، لا إله إلّا اللّه إیمانا و تصدیقا!» . آن گاه سرش را از سجده برداشت، در حالی که محاسن و صورتش را اشک، فرا گرفته بود. گفتم : ای مولای من ! آیا وقتِ آن نرسیده که غمت پایان یابد و گریه ات کمتر گردد؟ به من فرمود: «وای بر تو ! یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم، پیامبر بود و پسر پیامبر . او دوازده پسر داشت . خداوند سبحان ، یکی از آنان را ناپدید کرد و موی سر او از اندوه ، سفید شد و از غم و غصّه، کمرش خمید و چشمش از فرط گریه نابینا گشت ، در حالی که پسرش زنده بود ؛ ولی من دیدم که پدر و برادر و هفده تن از خانواده ام ، کُشته بر خاک افتاده اند . پس چگونه غصّه ام به پایان برسد و گریه ام اندک شود؟!» .

الملهوف:از مولایمان امام زین العابدین علیه السلام روایت شده که هر چند ایشان، چنان بردبار بود که قابل توصیف نیست ، ولی برای آن مصیبت، بسیار گریان و بسیار شِکوه گر بود .


الدعوات :لَمّا بَعَثَ المُختارُ بِرَأسِ عُمَرَ بنِ سَعدٍ عَلَیهِ اللَّعنَهُ إلَیهِ ، وقالَ : لا تُعلِم أحَدا ما مَعَکَ حَتّی یَضَعَ الغِذاءَ ، فَدَخَلَ وقَد وُضِعَتِ المائِدَهُ ، فَخَرَّ زَینُ العابِدینَ علیه السلام ساجِدا ، وبَکی وأطالَ البُکاءَ ، ثُمَّ جَلَسَ . فَقالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذی أدرَکَ لی بِثَأری قَبلَ وَفاتی. (1)

4 / 13بُکاءُ الإِمامِ الباقِرِ علیه السلاممروج الذهب عن مُحَمَّد بن سلیمان النوفلی :لَمّا قالَ الکُمَیتُ بنُ زَیدٍ الأَسَدِیُّ مِن أسَدِ مُضَرَ بنِ نِزارٍ الهاشِمِیّاتِ... فَحینَئِذٍ قَدِمَ المَدینَهَ ، فَأَتی أبا جَعفَرٍ مُحَمَّدَ بنَ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیهم السلام ، فَأَذِنَ لَهُ لَیلاً وأنشَدَهُ ، فَلَمّا بَلَغَ مِنَ المیمِیَّهِ قَولَهُ : وقَتیلٍ بِالطَّفِّ غَودِرَ مِنهُمبَینَ غَوغاءِ (2) اُمَّهٍ وطَغامِ (3) بَکی أبو جَعفَرٍ علیه السلام ، ثُمَّ قالَ : یا کُمَیتُ ! لَو کانَ عِندَنا مالٌ لَأَعطَیناکَ ، ولکِن لَکَ ما قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله لِحَسّانِ بنِ ثابِتٍ : لازِلتَ مُؤَیَّدا بِروحِ القُدُسِ ما ذَبَبتَ عَنّا أهلَ البَیتِ . (4)

کفایه الأثر عن الکمیت :دَخَلتُ عَلی سَیِّدی أبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ الباقِرِ علیهماالسلام ، فَقُلتُ : یَابنَ رَسولِ اللّهِ ! إنّی قَد قُلتُ فیکُم أبیاتا ، أفَتَأذَنُ لی فی إنشادِها . فَقالَ : إنَّها أیّامُ البیضِ . قُلتُ : فَهُوَ فیکُم خاصَّهً . قالَ : هاتِ ! فَأَنشَأتُ أقولُ : أضحَکَنِی الدَّهرُ وأبکانیوَالدَّهرُ ذو صَرفٍ وألوانِ لِتِسعَهٍ بِالطَّفِّ قَد غودِرواصاروا جَمیعا رَهنَ أکفانِ فَبَکی وبَکی أبو عَبدِ اللّهِ علیهماالسلام ، وسَمِعتُ جارِیَهً تَبکی مِن وَراءِ الخِباءِ . فَلَمّا بَلَغتُ إلی قَولی : وسِتَّهٌ لا یُتَجاری بِهِمبَنو عَقیلٍ خَیرُ فِتیانِ ثُمَّ عَلِیُّ الخَیرِ مَولاکُمُذِکرُهُم هَیَّجَ أحزانی فَبَکی ، ثُمَّ قالَ علیه السلام : ما مِن رَجُلٍ ذَکَرَنا أو ذُکِرنا عِندَهُ فَخَرَجَ مِن عَینَیهِ ماءٌ ولَو قَدرَ مِثلِ جَناحِ البَعوضَهِ ، إلّا بَنَی اللّهُ لَهُ بَیتا فِی الجَنَّهِ ، وجَعَلَ ذلِکَ حِجابا بَینَهُ وبَینَ النّارِ ، فَلَمّا بَلَغتُ إلی قَولی : مَن کانَ مَسرورا بِما مَسَّکُمأو شامِتا یَوما مِنَ الآنِ فَقَد ذَلَلتُم بَعدَ عِزٍّ فَماأدفَعُ ضَیما حینَ یَغشانی أخَذَ بِیَدی وقالَ : اللّهُمَّ اغفِر لِلکُمَیتِ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِهِ وما تَأَخَّرَ ، فَلَمّا بَلَغتُ إلی قَولی : مَتی یَقومُ الحَقُّ فیکُم مَتییَقومُ مَهدِیُّکُمُ الثّانی قالَ : سَریعا إن شاءَ اللّهُ سَریعا . ثُمَّ قالَ : یا أبَا المُستَهِلِّ (5) ! إنَّ قائِمَنا هُوَ التّاسِعُ مِن وُلدِ الحُسَینِ علیه السلام ، لِأَنَّ الأَئِمَّهَ بَعدَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله اثنا عَشَرَ ، وهُوَ القائِمُ. (6)


1- .الدعوات : ص 162 ح 449 .
2- .غَوغَاءُ النّاس : أصل الغَوْغَاءُ الجَرادُ حین یَخِفُّ للطیران ، ثمّ استعیر للسَّفَلَهِ من الناس والمتسرّعین إلی الشرّ (النهایه : ج 3 ص 396 «غوغ») .
3- .الطّغامُ : أوغاد الناس وأراذلهم (تاج العروس : ج 17 ص 441 «طغم») .
4- .مروج الذهب : ج 3 ص 242 .
5- .وهی کنیه الکمیت راجع : ص 268 (القسم الثانی عشر / الفصل الثانی / الکمیت) .
6- .کفایه الأثر : ص 248 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 390 ح 2 .


الدعوات:مختار ، سرِ عمر بن سعد را که لعنت خدا بر او باد به سوی ایشان (امام زین العابدین علیه السلام ) فرستاد و به مأمور گفت: آنچه را که با توست ، با کسی در میان مگذار تا سفره غذا گسترده شود. او هنگامی که سفره گسترده شد، وارد شد . امام زین العابدین علیه السلام به سجده افتاد و گریست و گریه را طول داد و آن گاه نشست و فرمود : «ستایش ، خداوندی راست که انتقام مرا پیش از درگذشتم گرفت!» .

4 / 13گریه امام باقر علیه السلام

مروج الذهب به نقل از محمّد بن سلیمان نوفلی : وقتی کُمَیت بن زید اسدی، از طایفه اَسد ، از بنی مُضَر بن نِزار، [قصیده میمیّه] هاشمیّات را سرود...، در همان زمان، به مدینه آمد و خدمت ابو جعفر باقر علیه السلام رسید و ایشان شبانه به او اجازه وارد شدن داد . وقتی او در [قصیده] میمیّه اش به این جا رسید که: و کشته شدنِ آن کشته در طَف ، نیرنگی از جانب آنان بود ؛همان فرومایگان امّت و رذل ها. باقر علیه السلام گریست و فرمود: «ای کُمَیت ! اگر نزد ما مالی بود ، به تو می دادیم ؛ ولی در حقّ تو همان است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به حَسّان بن ثابت فرمود که: همواره به روح القدس تأییدشده ای ، تا زمانی که از ما اهل بیت دفاع می کنی » .

کفایه الأثر به نقل از کمیت : بر آقایم امام باقر علیه السلام وارد شدم و گفتم : ای پسر پیامبر خدا ! من در باره شما شعرهایی گفته ام . اجازه می دهید آنها را بخوانم. امام علیه السلام فرمود: ای کمیت! [این روزها] ایّام البیض است [و شعرخوانی در آن ، روا نیست]» . گفتم : اشعار ، در باره شماست. فرمود: «بخوان» و من خواندم: روزگار ، مرا خنداند و گریاندو روزگار ، تحوّل و رنگارنگی دارد. نُه تن که در طَف ، نیرنگ زده شدند ،همه شان کفن گردیدند . ایشان گریست و امام صادق علیه السلام هم گریست و شنیدم که کنیزی از پشت پرده می گرید . نیز وقتی به این گفته رسیدم که : و شش تن که کسی همپای آنان نیست :پسران عقیل ، بهترینِ جوانان ، و آن گاه علی ، خوب و مولای شماکه یادشان اندوه هایم را بر می انگیزاند امام علیه السلام گریست و آن گاه فرمود: «هیچ کس نیست که از ما یاد کند و یا ما نزد او یاد شویم و از چشمانش اشکی هر چند به کوچکیِ بال پشه باشد جاری شود ، مگر این که خداوند در بهشت ، خانه ای برایش می سازد و آن را حجابی میان او و آتش قرار می دهد». هنگامی که کلامم به این جا رسید: هر کس از مصیبتی که به شما رسید، شادمان باشد،یا روزی از این روزها ، سرزنشگر [شما] باشد که چرا پس از عزّت ، خوار شدید،پس باید بدانید که من نیز نتوانستم ستم را از خودم دفع کنم، آن زمان که مرا فرا گرفت . دست مرا گرفت و فرمود : «خداوندا ! گناهان گذشته و آینده کُمَیت را بیامرز». و وقتی به این گفته ام رسیدم که : کِی حق در باره شما برپا می شود ؟کِی مهدی دومِ شما بر می خیزد ؟ فرمود: «به زودی، إن شاء اللّه ! به زودی». آن گاه فرمود: «ای ابو مُستَهِل ! (1) قائم ما ، نُهمین از نسل حسین علیه السلام است ؛ زیرا امامان پس از پیامبر خدا، دوازده تن هستند و او (دوازدهمی) ، قائم است» .


1- .کُنیه کُمَیت است . ر. ک: ص 269 (بخش دوازدهم / فصل دوم / کمیت).


راجع : ص48 (الفصل الرابع / فضل إنشاد الشعر فی مصیبتهم) .

4 / 14بُکاءُ الإِمامِ الصّادِقِ علیه السلاممصباح المتهجّد عن عبد اللّه بن سنان :دَخَلتُ عَلی سَیِّدی أبی عَبدِ اللّهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ [الصّادِقِ] علیهماالسلام فی یَومِ عاشوراءَ ، فَأَلفَیتُهُ کاسِفَ (1) اللَّونِ ، ظاهِرَ الحُزنِ ، ودُموعُهُ تَنحَدِرُ مِن عَینَیهِ کَاللُّؤلُؤِ المُتَساقِطِ . فَقُلتُ : یَابنَ رَسولِ اللّهِ ! مِمَّ بُکاؤُکَ ، لا أبکَی اللّهُ عَینَیکَ؟ فَقالَ لی : أوَ فی غَفلَهٍ أنتَ؟ أما عَلِمتَ أنَّ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ علیه السلام اُصیبَ فی مِثلِ هذَا الیَومِ؟ ... قالَ : وبَکی أبو عَبدِ اللّه علیه السلام حَتَّی اخضَلَّت لِحیَتُهُ بِدُموعِهِ. (2)

کامل الزیارات عن هارون بن خارجه عن أبی عبد اللّه [الصّادق] علیه السلام ، قال :کُنّا عِندَهُ، فَذَکَرنَا الحُسَینَ علیه السلام ، فَبَکی أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام وبَکَینا . قالَ : ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ ، فَقالَ : قالَ الحُسَینُ علیه السلام : أنَا قَتیلُ العَبرَهِ ، لا یَذکُرُنی مُؤمِنٌ إلّا بَکی. (3)

کامل الزیارات عن صفوان الجمّال عن أبی عبد اللّه [الصادق] علیه السلام ، قال:سَأَلتُهُ فی طَریقِ المَدینَهِ ونَحنُ نُریدُ مَکَّهَ ، فَقُلتُ : یَابنَ رَسولِ اللّهِ ! ما لی أراکَ کَئیبا حَزینا مُنکَسِرا؟ فَقالَ : لَوتَسمَعُ ما أسمَعُ لَشَغَلَکَ عَن مَسأَلَتی ، قُلتُ : فَمَا الَّذی تَسمَعُ؟ قالَ : اِبتِهالَ المَلائِکَهِ إلَی اللّهِ عز و جل عَلی قَتَلَهِ أمیرِ المُؤمِنینَ وقَتَلَهِ الحُسَینِ علیهماالسلام ، ونوحَ الجِنِّ وبُکاءَ المَلائِکَهِ الَّذینَ حَولَهُ وشِدَّهَ جَزَعِهِم ، فَمَن یَتَهَنَّأُ مَعَ هذا بِطَعامٍ أو بِشَرابٍ أو نَومٍ؟ (4)


1- .کاسِفُ البال : سَیِّئ الحال ، کاسِفُ الوَجه : أی عابس (الصحاح : ج 4 ص 1421 «کسف»).
2- .مصباح المتهجّد : ص 782 ، المزار الکبیر : ص 473 ح 6 ، الإقبال : ج 3 ص 65 نحوه ، بحار الأنوار : ج 101 ص 303 ح 4 .
3- .کامل الزیارات : ص 216 ح 313 ، فضل زیاره الحسین علیه السلام : ص 41 ح 14 عن إسحاق بیّاع اللؤلؤ نحوه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 279 ح 5 .
4- .کامل الزیارات : ص 187 ح 263 و ص 495 ح 767 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 226 ح 19 .


ر .ک : ص49 (فصل چهارم / ثواب شعر خوانی در مصیبت آنان) .